محبت+آرامش
محبت+آرامش

     

روزی موشی در مزرعه ای تله موشی دید.

به مرغ و گاو و گوسفند خبر داد.

همه گفتند این مشکل توست به ما ربطی ندارد.

یک روز ماری در تله افتاد و پای صاحب خانه را گزید.
از مرغ برای او سوپ درست کردند.

گوسفند را برای عیادت کنندگان سر بریدند.

و گاو را برای مراسم ترحیم سر بریدند.

و در تمام این مدت موش از سوراخ دیوار نگاه می کرد.

وبه موضوعی که به آنها ربط نداشت فکر می کرد.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








نوشته شدهیک شنبه 1 شهريور 1394برچسب:, توسط باران
.: Weblog Themes By www.NazTarin.com :.